یکشنبه ۲۳ خرداد ۹۵ | ۱۱:۵۲ ۱۱ بازديد
قضيه عاشق شدن من مال تقريبا يه ماه پيشه وقتي اونرو براي اولين بار ديدم
اولش فقط يه حسي مثل اينكه برام جالب بود رفتارش .
اما يواش يواش با ديدن حركتاي جالبش صداي قشنگش لبخند و چشمكاي يواشكيش دلم لرزيد واسه خواستنش واسه داشتنش
ما خيلي از هم فاصله داريم و فقط پجشنبه و جمعه ميتونم ببينمش چون دانشگاهم ميره وقت نداره حتي اينورا بياد.
هنوز هيچي بهم نگفته ما اصن يه كلمه هم لفظي باهم حرف نزديم تمام حرفامون با نگاه بود و تهش يه لبخند تلخ كه ديگه وقت رفتن اون رسيده .
شايد باورتون نشه اما حتي وقتي اسمش تو خونمون مياد من دستم مي لرزه نميدونم اسمش عشقه يا مجنون شدن اما هر چي كه هس داره منو ديوونه ميكنه
دعا كنين بهش برسم